-
[ بدون عنوان ]
11 مهر 1390 19:11
تکه هایم را پس نمی دهد آوار انتظاری که - شیرینی اش- تمام رنگ های خاموش روزمره گی ام را لکه دار کرده بود امانم نمی دهد این شکوفه های داغ که میان پلک های ناباورم پژمرده می شود *** به پایان نرسیده ... تمام شدم.
-
[ بدون عنوان ]
27 شهریور 1390 15:18
ناخن های جویده ام یعنی: لبخند زده ام شادی بخشیده ام وقتی که سراسر رنج بودم
-
*
15 مرداد 1390 23:03
دیوار نحیف است جوری که همسایه - از نجواها و صدای لغزش مداد - دریابد که امشب شعری سروده ام ...
-
*
6 تیر 1390 22:27
این کورسوی امیدواری که ریه هایم را با هوای مسمومِ مدِ این سالها آشتی داده تویی
-
باور نمی کند دل من مرگ خویش را ...
8 اردیبهشت 1390 14:22
طنابی از گوشه ی دایره آبی مرا در ردیف آجرهایی بالا می برد که زشتی شان را از یاد برده بودم کرختی سنگینی - که موسیقی پرندگان هم توان ربودنش را ندارد - اما ردیف تازه و تاریک آجرها را جستجو می کند من مانده ام در میانه ی این چاه بی انتها بی اشتیاقِ بالا آمدن در انتظار اطمینانِ کوچکی که طنابم را رها کنم
-
*
20 فروردین 1390 23:46
انگشتانم طاقت ندارند آنچه می اندیشم سنگینتر است از قلم و جوهردان و خواندن هایِ سرسریِ تو مرا در قفسه ی کتابهایت دور نینداز انگشتانم از بی اعتنایی تاول می زند مرا تکه پاره کن شاید که در بی وزنیِ پایین آمدن دیگر دردی نباشد دیگر افسوسی نباشد برای نوشتن آنچه خجالتم می دهد
-
Fast-Dude
18 فروردین 1390 02:20
- تند یا چرب؟ - فرقی نمیکند. تنها زبانی که سخن بگوید، تا تنهایی ام را شقه کند.
-
*
19 اسفند 1389 17:34
باردار شده ام از یون های ناباوری با پاهای ورم کرده در جستجوی آب پاکی هستم که مرا از شرمِ بودنم بشوید روی ناخن های سیاهم خودم را می بینم که دیگر برده ی چیزی نیستم
-
*
18 اسفند 1389 14:21
باید افسار این دلمردگی را بکشم - پیش از آنکه ریشه های دیرپایم را بخشکاند -
-
*
11 اسفند 1389 11:49
دود به سرفه ام می اندازد. معده ی آشوبم خودش را وا می دهد توی کاسه ی توالت. این زهرماری خوشرنگ با الماس های کوچکِ یخ، با من چه می کند که هربار این پلشتی را تاب می آورم؟ - همچنان که جادوی لبخندِ درخشانِ تو -
-
*
8 اسفند 1389 11:46
حسرت می خورم که چرا حتی نیمی از خودم هم نیستم نیچه : بشو آنچه هستی.
-
*
5 اسفند 1389 20:46
پیانو نواختنٍ تو - افسوس که موسیقی نیست- رشوه نرم انگشتانت است تا مشتاقم کنی برای دریده شدن
-
*
3 دی 1389 13:57
سکوت عمیق شب. (نه گرسنه ام نه در بندم نه آرامِ جانی را از دست داده ام) تِپ . تِپ . تِپ اشک ها سقوط می کنند روی بالش. گریه می کنم؟
-
*
19 آذر 1389 19:01
شعر، تمام این قلاب های نامرئی است که به سوی خواهش هایم پرتاب کرده ام و خالی و غمگین به سویم باز گشته اند یکی در گوشم فرو رفته چند تا در سر انگشتانم و یکی لبانم را به هم دوخته است.
-
*
7 آذر 1389 01:08
پس از چهار سکوت لب از لب می گشایم تا عصب های نازک چشمم چکش های کوچک تکرار را تاب بیاورند تا درد مالیخولیای رقصان انگشتانت را رها کند تا رخنه کنی در من بیاویزم به تو بسرائی ام بشکوفانمت بی آنکه بدانی آن نیم پرده های سیاه برآمده منم